آیا عمربن الخطاب واقعا شجاع بود؟

هر انسانی وقتی با دیدۀ انصاف وبدور از تعصبات کورکورانۀ قومی و فرقه ای تاریخ را مطالعه کند حقیقت را یقینا پیدا خواهد کرد

آیا عمربن الخطاب واقعا شجاع بود؟

هر انسانی وقتی با دیدۀ انصاف وبدور از تعصبات کورکورانۀ قومی و فرقه ای تاریخ را مطالعه کند حقیقت را یقینا پیدا خواهد کرد

کرامات عمر بن خطاب در کتب اهل سنت


صدای عمر از مدینه تا فسا رسید

این قصه آن قدر معروف است که حتی کتاب‌های لغت نیز آن را نقل کرده‌اند . ما آن را از کتاب البدایه و النهایه ابن کثیر نقل می‌کنیم :


 

ذکر سیف عن مشایخه أن ساریه بن زنیم قصد فسا و دار أبجرد فاجتمع له جموع ـ من الفرس و الأکرادـ عظیمه و دخم المسلمین منهم أمر عظیم و جمع کثیر، فرأی عمر فی تلک اللیله فیما یری النائم معرکتهم و عددهم فخاوفت من النهار و أنهم فی صحراء و هناک جبل إن اسندوا الیه لم یؤتوا ألاّ من وجه واحد. فنادی من الغد الصلاه جامعه، حتی اذا کانت الساعه التی رأی أنهم اجتمعوا فیها، خرج الی الناس و صعد المنبر، فخطب الناس و أخبرهم بصفه ما رأی، ثم قال: یا ساریه! الجبل الجبل!!! ثم اقبل علیهم و قال ان الله جنودا و لعل بعضها أن لم یبلغّهم. قال: ففعلوا ما قال عمر، فنصرهم الله علی عدوهم و فتحوا البلد.

جناب عمر بن خطاب در مدینه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آیات قرآن را می خواند؛ یک دفعه سه مرتبه گفت: «یا ساریه الجبل»، همه ماندند که چه اتفاقی افتاده؛ بعد از نماز از او پرسیدند که چه شد وسط خطبه این چنین گفتی؟ گفت: در حین خطبه خواندن، یک نگاهی کردم به ملکوت زمین و زمان، دیدم لشکری که برای فتح نهاوند فرستادیم، دشمنان از 4 طرف می خواهند محاصره کنند و آنها را از بین ببرند، فرمانده شان آقای ساریه بود، او را صدا زدم که بیائید به طرف کوه و از یک طرف با دشمن بجنگید، تا آنها از 4 طرف حمله نکنند؛ آنها هم آمدند به سمت کوه و جنگیدند. بعد از 3 ماه که لشکر آمد به مدینه، سؤال کردیم که آیا این قضیه را شما هم دیدید؟ گفتند: بله، در فلان روز در بیابان نهاوند بودیم که صدای آقای عمر در فضا طنین انداز شد و همه لشکر همصدای او را شنیدند و او از مدینه صدا زد: «یا ساری الجبل»، و اگر صدای عمر نبود، همه از بین رفته بودیم و این پیروزی هم نصیب اسلام نمی شد

البدایه و النهایه، ج7، ص94، قصه جنگ فسا و المغنی ، عبد الله بن قدامه ، ج 10 ، ص 552 و الشرح الکبیر ، عبد الرحمن بن قدامه ، ج 10 ، ص 387 و فیض القدیر شرح الجامع الصغیر ، المناوی ، ج 4 ، ص 664 و تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 21 ، ص 87 و دقائق التفسیر ، ابن تیمیه ، ج 2 ، ص 140 و أسد الغابه ، ابن الأثیر ، ج 2 ، ص 244 و الإصابه ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 5 – 6 و تاریخ الیعقوبی ، الیعقوبی ، ج 2 ، ص 156 و الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 42 – 43 و تاریخ الإسلام ، الذهبی ، ج 1 ، ص 384 و تاریخ ابن خلدون ، ابن خلدون ، ج 1 ، ص 110 و تاج العروس ، الزبیدی ، ج 16 ، ص 327 .

رود نیل تحت فرمان عمر

فخر رازی در تفسیرش از جمله می‌نویسد :

الثانی : روی أن نیل مصر کان فی الجاهلیه یقف فی کل سنه مره واحده وکان لا یجری حتى یلقى فیه جاریه واحده حسناء ، فلما جاء الإسلام کتب عمرو بن العاص بهذه الواقعه إلى عمر ، فکتب عمر على خزفه : أیها النیل إن کنت تجری بأمر الله فاجر ، وإن کنت تجری بأمرک فلا حاجه بنا إلیک ! فألقیت تلک الخزفه فی النیل فجرى ولم یقف بعد ذلک .

تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 21 ، ص 88 .

رود نیل طغیان کرده بود و خانه های مردم داشت نابود می شد. آمدند خدمت عمر بن خطاب که ای خلیفه رسول الله! به داد ما برس که خانه هایمان رفت. جناب عمر بن خطاب گفت: یک سفالی برای من بیاورید؛ سریع برای او آوردند و با دست مبارکش بر روی آن سفال نوشت :

اگر به امر خداوند جاری می شوی، پس جاری شو و اگر به امر خودت جاری می شوی، ما کاری نداریم هر کاری می کنی بکن.

بعد از آن، این رودخانه دیگر طغیان نکرد و مردم از طغیان رود نیل راحت شدند.

زمین از شلاق عمر ترسید !

فخر رازی می‌نویسد :

الثالث : وقعت الزلزله فی المدینه فضرب عمر الدره على الأرض وقال : اسکنی بإذن الله فسکنت وما حدثت الزلزله بالمدینه بعد ذلک .

تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 21 ، ص 75 .

وزی در مدینه زلزله شدیدی آمد و مردم ریختند بیرون و پناه آوردند به خلیفه دوم، خلیفه دوم شلاق خود را محکم بر زمین کوبید و گفت: " آرام باش به اذن خدا " زمین هم آرام شد؛ بعد از آن،‌ زمین مدینه دیگر زلزله نگرفت .

آتش ، تحت فرمان عمر!

الرابع : وقعت النار فی بعض دور المدینه فکتب عمر على خزفه : یا نار اسکنی بإذن الله فألقوها فی النار فانطفأت فی الحال .

تفسیر الرازی ، الرازی ، ج 21 ، ص 88 .

یکی از خانه های مدینه آتش گرفت و سرایت کرد به بخش أعظمی از خانه های مدینه. مردم مانده بودند حیران و سرگردان که خانه ها آتش گرفته. عمر نوشت : " ای آتش به اذن خدا ساکن و خاموش شو" و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه ساکت و خاموش شد .

این نمونه کوچکی بود از غلو‌های اهل سنت در باره خلیفه دوم . اگر خدای نخواسته یکی از شیعیان عین همین مطالب را در باره امیر المؤمنین یا یکی دیگر از ائمه علیهم السلام نقل کند ، فوراً او را متهم به غلو کرده و فتوی به کفر او می‌دهند .

آمنبع/ندای شیعه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد